سورناسورنا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

سورنا سردار دلیر مامان و بابا

چهارده ماهگی پسرم و یه دنیا حرف گفته و ناگفته.....................

پسرکم عزیزترینم و تنها انگیزه من برای نفس کشیدن در این دنیای آلوده .............امروز چهارده ماهه شدی.باورش یه کم سخته ولی واقعیت همینه که داری تند تند به سرعت برق و باد برزگ میشی.جلوی چشمام و من دلم میخواد زمان همینجا بایسته.......... چهارده ماهه که با صدای نفسای تو خوابیدم.چهارده ماهه که با صدای تو بیدار شدم.چهارده ماهه که تنها به خاطر تو همه روزهای بد زندگی رو تحمل کردم.چهارده ماهه که من و تو جزئی از هم شده ایم و جدایی ناپذیر.چهارده ماهگیت مبارک این روزها وقتی گرسنه میشی میای میشینی کنار یخچال و میگی به به ...به به و هی تکرار میکنی تا خوراکی بهت بدم و بری دنبال خوردن.حالا نخور کی بخور.......ویا وقتی تشنه میشی میگی اب با فتحه به ج...
19 مرداد 1390

ایرانگردی...............

این روزها پسرم داری تند تند بزرگ میشی...اما به اون چشمای گرد مشکیت با اون مژه های بلندت که نگاه میکنم برام یاد اور همون پسر کوچولوی یک روزه هستی.چشمات که بهترین یادگاریه که مادرت بهت داده سراسر عشق و زندگی است.عاشقتم سردار کوچولوی مامان..... ما از سفر طولانی و ایرانگردی برگشتیم بالاخره.....تو پسر خوبی بودی و در کل خیلی اذیت نکردی.تنها مشکلمون وابستگی شدیدت به مامان بود که باید همش تو بغل من میبودی و بغل هیچ کس نمیرفتی...راه هم که نمیری تنبل خان مامان..خوب معلوه تا مامان هست بغلت کنه برای چی راه بری:) ماشین هم که شده بود ننوی خوابت و هر وقت سوار ماشین میشدیم یادت میفتاد که باید شیر بخوری و بخوابی وروجک من.خلاصه من در این مسافرت دربست در ا...
12 مرداد 1390
1